.
در يک اتاق زير شيرواني، پيرمردي به سختي جعبه کاغذي را که کنار پنجره گذاشته شده بود، بيرون کشيد. تارهاي عنکبوت رويش را پاک کرد و زير نور خورشيد به داخلش نگاه کرد. آلبومهاي عکس کثيف و کهنه در آن ديده ميشد و پيرمرد با چشمان ضعيف و پراشتياق دنبال چيزي ميگشت؛ خاطرات مربوط به همسرش، که چندسال پيش در گذشته بود.
اشياي داخل اين جعبه مانند گنج گرانبهايي، پيرمرد را در خاطرات خود فرو برد. با آنکه پس از درگذشت همسرش زندگي او مانند گذشته ادامه پيدا کرده بود اما در عمق قلبش، روزهاي گذشته پررنگتر از زندگي دوران تنهايياش بود.
او در زير آلبومهاي عکس دفتري را ديد و از دستخط روي آن متوجه شد که دفتر خاطرات پسرش است که حالا ديگر بزرگ شده است. پيرمرد هرگز اين دفتر را نديده بود و فکر کرد که حتما همسرش کارهاي جنبي فرزندشان را نگه داشته است.
صفحات: 1· 2
نويسندهاي هر وقت ميخواست براي نوشتن؛ الهام بگيرد ميرفت لب اقيانوسي که نزديک خانهاش بود و شروع ميکرد به قدم زدن. يک روز موقع قدم زدن، نگاهش افتاد به پايين ساحل و به نظرش آمد که آن پايين، جواني در حال دويدن است. کنجکاو شد. رفت سراغ آن جوان و از نزديک ديد که او مرتب خم ميشود روي ساحل، يک ستاره دريايي برميدارد، ميدود به سمت اقيانوس و ستاره دريايي را پرتاب ميکند توي آب. از او پرسيد: چرا اين کار را ميکني؟
- خورشيد بالا آمده و مد دارد فرو ميرود. اگر اينها را نيندازم توي اقيانوس، ميميرند.
- اما ساحل، کيلومترها امتداد دارد و کنار ساحل، ميليونها ستاره دريايي هست. با اين حساب، کاري از دستت بر نميآيد. تو که نميتواني بر زندگي اين همه ستاره دريايي، تأثير بگذاري، ميتواني؟
آن جوان، مؤدبانه به حرفهاي نويسنده گوش کرد، بعد دوباره خم شد و يک ستاره ديگر از روي ساحل برداشت، دويد به سمت اقيانوس و آن را در پشت امواج شکننده به آب انداخت و گفت
«براي اين يکي که مؤثر بود، نبود؟»
…………………………………
اگر هر یک از ما در امر به معروف و نهی از منکر این اصل را رعایت می کردیم الان شرایط چطور بود؟؟؟؟؟؟
«رعايت مسأله عفاف و حجاب در بهداشت روان افراد بسيار تأثيرگذار است و موجب بالا رفتن اعتماد به نفس اشخاص ميشود.» اينها را خانم سيما فردوسي عضو هيأت علمي دانشکده روانشناسي دانشگاه شهيد بهشتي ميگويد و ميافزايد: حجاب، اضطراب و نگراني را کم کرده و موجب بالا رفتن اعتماد به نفس اشخاص ميشود. او براي اين حرفها استدلال هم ميآورد: جديدترين تحقيقات نشان داده زناني که مايل به نشان دادن خود به مردان غريبه هستند، به تواناييهاي دروني خودشان اعتماد کافي ندارند و از همينرو به سمت استفاده از جاذبههاي ظاهري روي ميآورند.
دکتر احمدعلي نوربالا استاد روانپزشکي دانشگاه علوم پزشکي تهران چندي پيش شاهد ماجراي جالب و البته تأسفآوري بودم که آن را با شما در ميان ميگذارم. شايد تلنگري باشد تا خودمان را اصلاح کنيم.
ماشين وارد خيابان ورود ممنوع شده بود و ماشين روبهرو با زدن بوق و پرخاش کلامي به او تذکر ميداد که بايد دنده عقب بگيرد. نه اين ماشين کوتاه ميآمد که راهي بدهد و نه ديگري به عقب برميگشت. بوق و فرياد لحظاتي ادامه داشت و حتي دو نفر به قصد برخورد فيزيکي پياده شدند اما در کمال تعجب ديديم که با هم دست دادند و احوالپرسي کردند، بله آنها يکديگر را شناختند و چون قوم و خويش درآمده بودند تعارف شروع شد که شما بفرماييد و…
داشتم به اين موضوع فکر ميکردم که چرا ما با اينکه در مقوله تربيت خانوادگي نسبتاً رشد يافته هستيم و آداب معاشرت و حريم يکديگر را رعايت ميکنيم، اما تا به محيط بيرون ميآييم و روابط خانه و فاميلي کنار ميرود چنين رفتارهاي رشد نيافتهاي نشان ميدهيم. اين يکي از آسيبهاي اجتماعي ما است. به نظر ميرسد دليل رشد نايافتگي، آموزش نديدن باشد. ما در خانه خود و رفت و آمد فاميلي چنان به هم احترام ميگذاريم و حتي گاهي غلو ميکنيم که قطعا بچهها اين آموزش را ميبينند و تمرين ميکنند، اما در محيط بيرون و تعامل با غريبهها فکر ميکنيم اگر حق تقدم را در يک ميدان به راننده ديگر بدهيم ديگران خواهند گفت عجب آدم توسريخوري است!
صفحات: 1· 2
به پايت نگاه ميكني، مثل يك تخته چوب ميماند. اصلاً نميتواني تكانش بدهي، انگشتان پايت سياه شدهاند. آه بلندي ميكشي و مشت ميكوبي روي پايت، اصلا دردي حس نميكني. انگار ديگر پا، پاي تو نيست. چشم ميدوزي به پنجره چوبي اتاق و به ستارههايي كه در آسمان چشمك ميزنند. ياد حرف طبيبها كه ميافتي غم و غصه مثل عنكبوت بيشتر تارهايش را به دور قلبت ميتند «بايد پاي تو قطع شود تو بيماري سقاقلوس1 داري!» دوباره به پايت نگاه ميكني. چارهاي نيست پيش خيلي از دكترها رفتهاي و همه هم همين را گفتهاند. فردا پاي تو قطع ميشود. پايي كه كمك ميكرد هر روز بروي حرم حضرت. راستي… ولي حتماً جوابم را ميدهد هرچه باشد يكي از خادمانش هستم. اصلاً چرا زودتر به فكرم نرسيد حالا كه ديگر اميدي نيست. آخرين نقطه اميد را فراموش نميكنم. اينها را توي دلت ميگويي. بهتر است هرچه زودتر آماده شوي. شادي محسوسي مثل غنچه گل در دلت شكوفا ميشود. مبارک را صدا ميكني: مبارك! مبارك! صدايت ميلرزد.