حتي براي يکي...........
نويسندهاي هر وقت ميخواست براي نوشتن؛ الهام بگيرد ميرفت لب اقيانوسي که نزديک خانهاش بود و شروع ميکرد به قدم زدن. يک روز موقع قدم زدن، نگاهش افتاد به پايين ساحل و به نظرش آمد که آن پايين، جواني در حال دويدن است. کنجکاو شد. رفت سراغ آن جوان و از نزديک ديد که او مرتب خم ميشود روي ساحل، يک ستاره دريايي برميدارد، ميدود به سمت اقيانوس و ستاره دريايي را پرتاب ميکند توي آب. از او پرسيد: چرا اين کار را ميکني؟
- خورشيد بالا آمده و مد دارد فرو ميرود. اگر اينها را نيندازم توي اقيانوس، ميميرند.
- اما ساحل، کيلومترها امتداد دارد و کنار ساحل، ميليونها ستاره دريايي هست. با اين حساب، کاري از دستت بر نميآيد. تو که نميتواني بر زندگي اين همه ستاره دريايي، تأثير بگذاري، ميتواني؟
آن جوان، مؤدبانه به حرفهاي نويسنده گوش کرد، بعد دوباره خم شد و يک ستاره ديگر از روي ساحل برداشت، دويد به سمت اقيانوس و آن را در پشت امواج شکننده به آب انداخت و گفت
«براي اين يکي که مؤثر بود، نبود؟»
…………………………………
اگر هر یک از ما در امر به معروف و نهی از منکر این اصل را رعایت می کردیم الان شرایط چطور بود؟؟؟؟؟؟