• خانه 
  • تماس  
  • فهرست مطالب 

قرآن مسیر شهادت را به ابوالفضل نشان داد.

26 اردیبهشت 1395 توسط همتی

ابوالفضل راه‌چمني فروردين امسال به جمع شهيدان مدافع حرم پيوست. راه‌چمني از مربيان نمونه طرح صالحين و عضو فعال پايگاه شهيد آويني حوزه ۳ سيدالشهدا(ع) ناحيه مقاومت بسيج شهرستان پاكدشت بود كه در دفاع از حرم اهل‌بيت و در مبارزه با تروريست‌هاي تكفيري به درجه رفيع شهادت نائل آمد. شهيد متولد 1364 و متأهل بود. پدر شهيد، علي اكبر راه‌چمني در گفت‌وگو با «جوان» از ويژگي‌هاي رفتاري و اخلاقي فرزندش مي‌گويد.

شهداي مدافع حرم تربيت يافته دامان خانواده‌اي هستند كه آنها را به سعادت شهادت رساندند، شما به عنوان پدر شهيد چه كاري براي بالا بردن اطلاعات معنوي و اعتقادي پسرتان انجام داديد؟

از بدو تولد آقا ابوالفضل، مادرش تأكيد بسياري داشت كه بدون وضو به نوزاد شير ندهد. خيلي روي اين مسئله مقيد بود. زندگي شهيد از بدو تولد اينگونه آغاز شد. از بچگي تحت تأثير تعاليم مادرش بزرگ شد و پا گرفت. در مدرسه هم يكي از بهترين دانش‌آموزان مدرسه بود و در رشته رياضي رتبه دوم را در منطقه آورد. بعد از دوران تحصيل هم عضو سپاه شد و علاقه‌ بسيار زيادي به كارش داشت. كارهاي نظامي را خيلي دوست داشت. از بچگي دنبال ورزش رفت و يك كوهنورد و صخره‌نورد، چترباز و غواص واقعي بود. دوره تمام اين رشته‌هاي ورزشي را ديده بود و حرفه‌اي ورزش مي‌كرد. گاهي هم كشتي مي‌گرفت. شغل من طوري بود كه خيلي نمي‌توانستم در رابطه با مسائل مختلف با ابوالفضل صحبت كنم و به همين دليل كاملاً تحت نظر مادرش رشد كرد. مادر شهيد نقش بسيار زيادي در پيدا كردن مسير زندگي شهيد داشت و اينكه ابوالفضل امروز به عنوان يك شهيد مدافع حرم شناخته مي‌شود، حاصل زحمات مادرش است.

ادامه »

 نظر دهید »

تصویری دیده نشده از حاج احمد متوسلیان

18 فروردین 1395 توسط همتی

حاج احمد متوسلیان

 

      تصویری دیده نشده از حاج احمد متوسلیان که اخیرا در شبکه های اجتماعی منتشر شد.

 1 نظر

شهید بابایی و باغبان خشمگین...

25 آذر 1392 توسط همتی

شهیدبابایی

 

به گزارش فرهنگ نیوز، این متن خاطره ای کوتاه از شهید عباس بابایی است که با هم می خوانیم:

اﻣﺘﺤﺎﻧﺎت ﺧﺮداد ﻣﺎه ﻫﻢ رﺳﻴﺪ. ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﻫﻔﺘﺔ دﻳﮕﺮ ﻛﻠﻚ اﻳﻦ ﺳـﺎل ﻫـﻢ ﻛﻨـﺪه ﻣﻲ ﺷﻮد. ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻜﺮی ﺑﺮای ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن ﻛﺮد. ﻣﻦ ﻛـﻪ ﻣﺜـﻞ ﭘﺎرﺳـﺎل ﻣـﻲ ﺧـﻮاﻫﻢ ﺑـﺎﻗﻠﻮا ﺑﻔﺮوﺷﻢ. ﻛﻠّﻲ ﭘﻮل ﺑﻪ ﺟﻴﺐ زدم. ﺷﻜﻤﻢ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻫﺮ روز ﺳﻴﺮ ﺑﻮد. ﺑﺎﺑﺎم ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ اﮔﺮ از اﻻن راه ﭘﻮل در آوردن را ﻳﺎد ﺑﮕﻴﺮی، وﻗﺖ ﭘﻴﺮی دﺳﺘﺖ ﺗﻮ ﺳﻔﺮه ﺧﻮدت اﺳـﺖ . ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺶ ﮔﻮش ﻛﺮدم و ﺑﺎﻗﻠﻮا ﻓﺮوﺷﻲ را اﻧﺘﺨﺎب ﻛـ ﺮدم. وﻟـ ﻲ ﺑﻘّـﺎل ﺳـﺮ ﻛﻮﭼﻪ ﻣﺎن ﻣﻲ ﮔﻔﺖ اﻳﻦ ﻛﺎر ﺑﻪ درد ﻧﻤﻲ ﺧﻮرد، ﺑﺎﻳﺪ ﺻﻨﻌﺖ ﻳﺎد ﺑﮕﻴﺮی. ﻫﺮ ﭼﻲ ﻓﻜﺮ ﻛﺮدم، دﻳﺪم ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﻢ ﺷﺎﮔﺮدی ﻛﻨﻢ. اوﺳـﺘﺎﻫﺎ ﺧ ﻴﻠـ ﻲ ﺑـﻲ رﺣﻤﻨـﺪ . ﺑﺎﻳـﺪ ﻛﻠّـﻲ از دﺳﺖ ﺷﺎن ﻛﺘﻚ ﺑﺨﻮری ﺗﺎ ﭼﻴﺰ ﻳﺎد ﺑﮕﻴﺮی. ﺗﺎزه ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫـﻢ ﺷـﻜﻤﺖ از ﮔﺮﺳـﻨﮕ ﻲ ﺻﺪا ﻣ ﻲﻛﻨﺪ. ﻧﻤﻮﻧﻪ اش ﭘﺴﺮ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﻣـﺎن ﻛـ ﻪ ﭘﺎرﺳـﺎل درس را ول ﻛـ ﺮد و رﻓـﺖ ﻣﻜﺎﻧﻴﻜﻲ. ﻫﺮ ﺑﺎر ﻛﻪ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻤﺶ، ﻳﻚ ﭼﻴﺰی اش ﺷﺪه. ﭼﻨﺪ وﻗﺖ ﭘـﻴﺶ دﻳـﺪم ﺟﻠـﻮ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ اﻧﺪازه ﻳﻚ ﺑﺎدﻣﺠﺎن ﺑﺎﻻ آﻣﺪه. ﻣﻲ ﮔﻔﺖ اوﺳﺘﺎﺷـﺎن ﺑـﺮای دﺳـﺖ ﮔﺮﻣـﻲ روزی ﻳﻚ ﺑﺎر ﻛﺘﻚ ﻣﻬﻤﺎﻧﺶ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﺑﻴﭽﺎره ﭘﺴﺮه، ﺷﺪه ﻛﻴﺴﻪ ﺑﻜﺲ…

صفحات: 1· 2

 2 نظر

درآوردن گلوله از ستون فقرات با انبردست!!

05 مهر 1392 توسط همتی

جبهه و جنگ


هوا کم‌کم داشت رو به سپيدي مي‌رفت که بلند شدم و اطراف کمين، گشتي زدم. هوا ديگر روشن شده بود. خيالم راحت شد که نگهبان‌ها رفت‌و‌آمد نمي‌کنند.

فانوس را برداشتم و به طرف خط اول راه افتادم. از کمين که بيرون آمدم، قنبر دودانگه، جانشين گردان را ديدم که به طرفم مي‌آمد. به من که رسيد، نشست و گفت: رسول! ببين انگار عقرب پشتم را گزيده، بدجوري مي‌سوزه. فانوس را گذاشتم زمين و تند لباسش را بالا زدم.

ناگهان وحشت‌زده داد زدم: خداي من! اين ديگر چيست؟! قنبر سرش را برگرداند طرفم و گفت: چه شده مگر؟ گفتم: بابا عقرب کجا بود؟! تو تير خوردي؛ تير کلاش، شايد هم قناسه. قنبر گفت: تير خوردم!؟ چه مي‌گويي رسول، تير کجا بود؟! خوب دقت کن؛ گمان نکنم تير خورده باشم.

گفتم: تکان نخور. قناسه هم است لعنتي. قنبر خنديد و گفت: شوخي نکن رسول! جدي ببين چي شده؟ بدجوري درد دارد. گفتم: گلولة قناسه درست خورده تو ستون فقراتت.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

مصطفایی که مصطفایی شد

04 شهریور 1392 توسط همتی

مرحوم خلیل عمرانی

رضا اسماعيلي، شاعر پیشکسوت انقلاب اسلامی در همایش رونمایی از نوشت افزارهای اسلامی شعري از مرحوم خليل عمراني درباره شهيدان هسته‌اي به ويژه «مصطفي احمدي روشن» خواند که تاکنون در هيچ رسانه‌اي چاپ نشده است که در ذيل آن را مي‌خوانيد:

چرخ زد کربلا زمين وا شد/ عاشقي سهم ابن‌سينا شد

باز هم يک حماسه نزديک/ باز هم رزم روشن و تاريک

باز از خانمان جدا شده است/ ابن‌سينا که مصطفي شده است

لحظه‌ها در مدار زيبايي است/ کوچه آيينه شکوفايي است

همه گل‌ها محمدي شده‌اند/ مست بيدار احمدي شده‌اند

احمدي رفت و مست احمد شد/ گل گلخانه محمد شد

رفت اما چراغ روشن شد/ رودي از دا، داغ روشن شد

راز، مست شنيدن‌اش آمد/ سنگ حتي به ديدن‌اش آمد

کوچه لب باز کرد، گويا شد/ نينوا نينوا شکوفا شد

يک نفر خوانده شد، رها پر زد/ يک نفر گفت، مصطفي پر زد

مصطفي کيست؟ بوي پيراهن/ دل‌اش از عطر احمدي روشن

خاک چرخي زد و خدايي شد/ مصطفايي که مصطفايي شد

 1 نظر

تا به کی پایبند وسواس زمین!!

04 شهریور 1392 توسط همتی

شهدا

کاش مي‌شد آسماني مي‌شديم / چون شهيدان جاوداني مي‌شديم

کاش مي‌شد مثل دريا بي‌کران/ مثل عطر گل جهاني مي‌شديم

کاش ما هم مثل باران/ وارث يک دل رنگين‌کماني مي‌شديم

کاشکي در مکتب چشمان عشق/ عاشقان نکته داني مي‌شديم

کاشکي چون داغ سرخ کربلا/ ريشه‌دار و باستاني مي‌شديم

سهم ما مي‌شد تمام زندگي/ گر شهيد بي‌نشاني مي‌شديم

تا به کي پابند وسواس زمين/ کاش مي‌شد آسماني مي‌شديم


رضا اسماعيلي، شاعر پيشکسوت ادبيات مقاومت و انقلاب اسلامي،

 نظر دهید »

شناسایی‌پیکر شهید ملاحسنی با کمک شهید پُلارَک!

30 مرداد 1392 توسط همتی

پیوند: http://www.jahannews.com/vdcjyaethuqeytz.fsfu.html

شهید ملاحسنی


به گزارش سرویس فرهنگی جهان نیوز، شهید حمید رضا ملا حسنی در تاریخ ۰۵/۰۵/۱۳۴۴ در یکی از مناطق جنوب غرب تهران در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و پس از گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی مقطع متوسطه قبل از اخذ دیپلم و با حمله ور شدن آتش جنگی که صدامیان کافر به را ه انداخته بودند، عزم خود را جزم می کند تا به هر نحو ممکن در مناطق جنگی حضور پیدا نماید .لذا در لشگر ۲۷ محمد رسول الله و در گردان عمار سازماندهی شده و خود را آماده عملیات نماید و در عملیات والفجر ۴ در منطقه پنجوین عراق در تاریخ ۱۲ /۰۸ / ۱۳۶۲ مفقود الاثر می گردد.

سالها بود خانواده منتظر بودند. ۲سال پیش برادران شهید می خواستند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان بر پا کنند که شهید به خواب برادر می آید و می گوید دست نگه دارید. بعد از ۲ سال شبی خواهر شهید در خواب می بیند که در منطقه پونک خیابان سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و شهید ملا حسنی هم حضور دارد از او می پرسد شما اینها را شفاعت می کنید. سپس می گوید من حتی کسانی که در پیاده رو راه می ورند وبرای تشییع هم نیامدند هم شفاعت می کنم.

ادامه »

 نظر دهید »

پنجره ای رو به آسمان

01 مرداد 1392 توسط همتی

 

آن گاه كه درون خویش را از خود تهی یافتی و بیرون خویش
را خالی ازخدا
قرآن بخوان !
آن گاه كه عقلت احساست را به بند كشید و فكرت عشقت را ،
و گاه پیوستن به یزدان با نیروی عرفان را از دست دادی…
قرآن بخوان!
آن گاه كه در كوچه باغهای یاس، حیران و سرگردان، ناامید
و پریشان در جستجوی قطره ای آب، كشتزار خشك و قحطی
زده ی اندیش هات را تسلی میدهی، ازدریای بیكران امید لختی
برگیر و
قرآن بخوان!

صفحات: 1· 2

 2 نظر
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

ادبستان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • با اخبار
  • با ولایت
  • نکته های ناب
  • پیامک
  • با خاندان رسالت
    • میلاد نور
    • شهادت نور
  • روانشناسی
    • فرزندپروری
    • خانواده
    • مهارتهای زندگی
    • تحصیلی
  • در محضر خوبان
  • گلزار خوبان
  • با یک مناسبت
  • از زبان قلمم
  • در رساله

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس