تو باید نماز بخونی!!!
یکی از دوستان نقل مىكرد: «شخصى را مىشناسم كه پزشك متخصص تغذيه است، فردى است كه عِرق ملّى خوبى هم دارد و در آلمان زندگى مىكند. او مىگفت: پدر من از متديّنين سرشناس يكى از شهرهاست … او در مورد نماز با ما اين گونه رفتار مىكرد: با وجود آن كه در شهر سردسيرى بوديم، صبحها ما را از خواب بيدار مىكرد تا نماز بخوانيم و بعد خودش در اتاق ديگرى مشغول نماز خواندن مىشد. ما تدبيرى انديشيديم، تا از وضو گرفتن در آن هواى سرد خلاص شويم. بنابراين، بدون آن كه وضو بگيريم، در اتاقمان با صداى بلند نماز مىخوانديم، در حالى كه خوابيده بوديم.
بعد از چند بار، پدرمان فهميد و با كتك ما را وادار كرد كه وضو بگيريم و نماز بخوانيم. بعد از مدتى، ياد گرفتيم اين كار را بكنيم. مىرفتيم براى وضو گرفتن، ولى وضو نمىگرفتيم و مىآمديم نمازمان را مىخوانديم; مىايستاديم و بلند بلند نماز مىخوانديم تا نشان بدهيم كه داريم نماز مىخوانيم. بدين گونه، پدرم من و خواهران و برادرانم را وادار به نمازخواندن مىكرد و الآن هيچ يك از ما نماز نمىخوانيم.»
صفحات: 1· 2