حتي براي يکي...........
04 خرداد 1394 توسط همتی
نويسندهاي هر وقت ميخواست براي نوشتن؛ الهام بگيرد ميرفت لب اقيانوسي که نزديک خانهاش بود و شروع ميکرد به قدم زدن. يک روز موقع قدم زدن، نگاهش افتاد به پايين ساحل و به نظرش آمد که آن پايين، جواني در حال دويدن است. کنجکاو شد. رفت سراغ آن جوان و از نزديک… بیشتر »