پير زن و تسبيح
15 مرداد 1392 توسط همتی
دانشجويي مي گفت: خدا رحمت کنه آيت الله حاج آقا حسن فقيه امامي را، ايشان نقل کردند که روزي زنگ خانه به صدا در آمد گفتند پير زني با شما کار دارد بلندشدم رفتم دم در. گفتم:کاري داريد بفرماييد. پير زن گفت: حاج آقا من اين تسبيح را خريده ام بشماريد ببينيد دانههايش درست است. من هم گرفتم و شمرد و بهش دادم و گفتم: درست است ما را هم دعا کنيد.
پايان نامه ارشد مينوشتم ده بار به استادم تماس مي گرفتم تا به بينمش بعد دم خانهاش قرار ميگذاشت وقتي ميرفتم زنگ خانه را ميزدم فرزندشان ميآمد ميگفت بابا ميگه کاري داريد به من بگوييد. برخي از اين استادها، خودشان را مريد امثال آيت الله حسن امامي هم مي داند وليکن اين کجا و آن کجا….رفتار مردمي حاج آقا فقيه امامي سبب شد که وقتي مثل از دنيا ميرفت، مرکز استان اصفهان يک پارچه عزادار شدند و بازاريان مغازه ها را بستند و تفت زدند. ولي امثال من که از دنيا ميرويم، همسايه خيلي هنر کند از پنجره نگاه ميکند ببيند بيرون چه خبري شده است که سر و صدا شده است. يک دانش پژوهي مي گفت يکي از اساتيد دانشگاهي رشته حقوق که مسؤليت کشوري هم دارد استاد ما بود بعد از کلاس رفتم از او سؤال کنم همين طوري بدون اين که نگاه کنه از طبقه اول ميرفت طبقه دوم و…بالاخره طبقه پنجم گفتم استاد ببخشيد من يک سؤال دارم کل اين ساختمان ما را داريد ميگردانيد آيا واقعا اين قدر بي اهميت است؟ استاد نگاهي کرد و گفت اسمت چيست گفتم فلان. نامم را يادداشت کرد و گفت به خاطر اين بي احترامي اين ترم نمره بهت نمي دم. بله فرق بين ما و افراد خود ساخته از فرش تا عرش است:
دانه فلفل سياه و خال مهرويان سياه
هر دو جا سوزند وليکن اين کجا و آن کجا