عجب فروشنده ای هستیم ما...
حکایت غریبی است…..
عجب فروشندهای هستیم ما، عجب خریداری هستید شما! چه ناچیز متاعی عرضه میکنیم ما! چه سخاوتمندانه بها ميپردازيد شما! متاع ما چیست؟ نمازی در نهایت حواسپرتی، بیجان و بیروح، از روی عادت و به طمع، اعمالی پر از خطا، با ریا و ناقص. در مسجد و مجلس ذکر، از هر کس سخن میگوییم و به هر چیز فکر میکنیم جز شما. در دعا همه چیز از خدا میخواهیم و آخرش، فرج شما، البته اگر یادمان نرود؛ و در مقابل، بهایی که میطلبیم: شفاعت، جنتالمأوی، همنشینی با شما!
و بیش از آن، انتظار داریم خطاها و گناهانمان (یعنی کالاهای فاسد و گندیده) را هم به ثواب تبدیل کنید و به یاری شما حتی کمترین خاری از نتیجه اعمالمان به پایمان ننشیند.
ما مثل آن گدایی هستیم که چند خرت و پرت و جنس ناچیز جلویش پهن کرده و مثلاً میفروشد و با نگاه ملتمسانهای برای خرت و پرتهایش مشتری میطلبد و امید دارد افراد، حتی بدون نیاز به کالایش، آن را بخرند و در عوض چند برابر قیمت آنها را به بهانه بهای جنس، برای کمک به او بپردازند؛ و شما همان خریدارید که نه از روی نیاز، بلکه از روی ترحم متاع ما را میخرید.
آقا! این جنسهای نامرغوب را از ما بخرید. بهایش؟ قابل ندارد: شفاعت و بهشت برین، آن هم در جوار شما!
علی مهر- مجله خانه خوبان