.
قول اوّل ـ اين قول كه معروف ترين و مستندترين قول است، تاريخ تولّد آن حضرت را نيمه ي شعبان سال 255 هـ. ق مي داند. ثقة الإسلام كليني مي نويسد:
امام مهديدر نيمه ي شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجري قمري متولد شده است.(اصول كافي، ترجمه ي جواد مصطفوي، ج 2، ص 449)
علامه ي مجلسي در بحارالأنوار نيز همين تاريخ را ذكر مي كند.(بحارالأنوار، ج 51، ص 2)
از شهيد اوّل (ره) نيز نقل شده است كه:
امام مهدي در سامرا، جمعه شب، هنگام در پانزدهم شعبان 255 هـ. ق به دنيا آمد.(همان، ج 51، ص 28)
ابن خلكان، يكي از علماي اهل سنّت نيز همين تاريخ را تاريخ ولادت امام مهديمي داند.(همان، ج 51، ص 24)
قول دوم ـ در برخي از مآخذ، تاريخ تولّد حضرت مهدي سال 256 هجري ضبط شده است. كتاب كمال الدين(كمال الدين، صدوق، ص 432) شيخ صدوق الغيبة(طوسي، الغيبة، ص 139 و 147)شيخ طوسي، از جمله ي اين منابع است.
همان گونه از شهيد اوّل نقل شد، مكان ولادت آن حضرت، شهر سامراء است(بحارالأنوار، ج 51، ص 28) كه در نزديكي شهر بغداد قرار دارد.
اين شهر، بعد از شهادت امام رضا در دوره ي حكومت معتصم عباسي بنا گرديد.
متأسفانه پس از شهادت امام عسکري، اتفاقات ناگواري رخ داد که برخي از آنها بدين قرار است:
1. بازجويي از خانه آن حضرت؛لحظاتي از شهادت امام عسکري سپري نشده بود که دژخيمان، با سعايت افرادي، به خانه امام هجوم بردند تا شايد در اين رهگذر به امام غايب دست يازند.
2. برخورد جعفر کذّاب با مادر امام عسکري بر سر ميراث؛
3. بازجويي از خانه ها و منازل براي دستيابي به حضرت مهدي ؛
4. ترور، حبس، تهديد و اذيت و آزار شيعيان؛شيخ مفيد از تهديدات عليه شيعه پس از شهادت امام عسکري، به عنوان يکي از تلخترين فرازهاي تاريخ تشيع ياد کرده است.
5. اختلاف و چند دستگي بين شيعيان؛ يکي از حوادث کمر شکن پس از شهادت امام عسکري ، تفرقهاي بود که در ميان برخي از شيعيان رسوخ کرد و آنها را از يکپارچگي خارج نمود. البته اين تفرق پيش از آن، از سوي امام عسکري پيش بيني شده بود. ابوغانم ميگويد: از امام عسکري شنيدم که ميفرمود: در سال 260 پيروانم فرقه فرقه ميشوند.آن گاه در ادامه ابوغانم ميگويد: در آن سال امام عسکري رحلت فرمود و پيروان و يارانش متفرق شدند. دستهاي خود را منتسب به جعفر (پسر امام دهم) کردند، گروهي سرگردان شدند، عده اي به شک افتادند، دسته اي در حالت تحير ايستادند و جمعي ديگر به توفيق خداي تعالي، بر دين خود ثابت ماندند.
http://www.askdin.com/post32560-14.html
يك بار حضرت علي مقداري جو از يك يهودي به وام گرفت، يهودي در گرو وام چيزي طلبيد، علي چادري پشمين متعلق به فاطمه را نزد يهودي به گرو نهاد.
يهودي آن را در اطاقي گذاشت و چون شب شد زن او براي كاري به آن اطاق وارد شد و مشاهده كرد نوري در آنجا مي درخشد كه همه اطاق، از آن روشن است. نزد شوهر خود بازگشت و خبر داد كه در آن اطاق نوري بزرگ و درخشان ديده است، يهودي از گفتار زنش شگفت زده شد و فراموش كرده بود كه در آن اطاق چادر فاطمه است. با شتاب برخاست و به آن اطاق آمد و مشاهده كرد نور چادر حضرت زهرا است كه از هر سو پرتو افكن است، چنان كه گويي ماه درخشاني از نزديك مي تابد! تعجب كرد و بيش از پيش در محل چادر خيره شد و دريافت كه آن نور از چادر فاطمه است. از خانه بيرون آمد و نزد وابستگانش شتافت و زنش نيز وابستگان خود را خبر كرد و حدود هشتاد تن از يهوديان گرد آمدند و اين موضوع را مشاهده كردند و همه به دين اسلام در آمدند.»بحار، ج 43، ص 40 و خلاصه اي از اين روايت در مناقب شهر آشوب، ج 3، ص 117 و 118 ـ منتهي الآمال، ص 160.
هيئت تحريريه موسسه در راه حق- پيشوايان معصوم، ص118
اسم معروف آن بانو نرجس است كه با آن نام فعلاً شناخته شده است . نرجس خاتون به خانه امام عسگري وارد شد، امام هادي به خواهرش فرمود: او را به خانه ببر و دستورات اسلامي را به او بياموز او همسر فرزندم حسن و مادر تنها منجي عالم بشريت يعني مهدي موعود خواهد بود،آنگاه به نرجس رو كرد و فرمود: مژده باد تورا به فرزندي كه سراسر جهان را با نور حكومتش پر از عدالت و دادگري كند،پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد. آري اين چنين دختر پاك و دانا آلودگي كاخ شاهان را رها كرد و در خط جد مادرش «شمعون» قرار گرفت و سرانجام به سعادت بزرگي چون همسري حضرت امام حسن عسگري در آمد و لياقت پرافتخار مادري حضرت مهدي آل محمد را پيدا كرد.
نرم افزار پاسخ - مرکز پاسخ گويي به شبهات
اي كساني كه به دنيال مادّيات هستيد و از معنويّات بي بهره ايد، برويد به طرف خدا و التماس كنيد كه به مرحله شعور و تفكّر و تعقّل برسيد و هر چيز ساده اي را بزرگ نشماريد و اين قدر خرده نگيريد. شهيد ناصر حمزه
با محمد علي داشتيم مي رفتيم جايي.پيچيدم توي يه خيابان يک طرفه.زد روي پام و گفت:داري گناه مي کني ها!توي جمهوري اسلامي اين کار تو خلافه قانونه.قانون هم که رعايت نکني ، گناه کردي.عين اينکه نمازت عمداً قضا بشه!هيچ فرقي هم نمي کنه…
خاطره اي از زندگي شهيد محمد علي رهنمون